دیشب پنجمین شبی بود که خوب و راحت خوابیدم و امروز پنجمین روزیه که پشت سر هم بدون هیچ تنبلی ساعت چهار بیدار شدم(چشم و گوش شیطون کور و کر)
دلم تند تند برای اینجا تنگ میشه ولی هنوز به مرحله ی فکر کردن به دکمه ی غلط کردم نیفتادم.
خب فعلاً فقط پنج روز از برنامه ام گذشته و پنج روز زمان طولانی نیست که بخوام از دستاوردهاش و برکاتش حرف بزنم. باشه برای یک ماهه شدن برنامه ام.
باید برای قااار و قوووور شکمم تو این دو سه ساعت اول صبح که همه خوابن یه کاری بکنم. چون نمیتونم برم آشپزخونه و چراغشو روشن کنم و یه چیزی برای خودم درست کنم ، بقیه اهل خونه بیدار میشن خب گناه دارن. باید به رسپیهایی فکر کنم که هم ساده باشن هم زود درست بشن هم تو دمای اتاق تا صبح بد مزه و بیات نشن. باید به فکر یه قوطی ، جعبه ای چیزی باشم تا این غذاها رو توش بذارم. یه بطری آب شیشه ای هم لازم دارم. در واقع به دوتا بطری احتیاج دارم یکی آب باشه و یکی هم برای دتوکس واتر ( نمیدونم معادل فارسیش چی میشه) میخوام. سم زدایی بدن اول صبح و ناشتا خیلی خوبه. با این اوصاف بازار رفتن لازم شد. منم از بازار خلوت( به خاطر محدودیت ها) بیزارم. اصلاً بازار گردی و خرید کردن به شلوغیهاش قشنگه. امیدوارم اگه رفتم خیلی خلوت نباشه چون دلم میگیره ان شاءالله هر چی زودتر تموم بشه این غائله و شور و نشاط تو رگ های تمام شهرهای دنیا دوباره جاری بشه.
درباره این سایت