نقل است که در روزگاران پیشین و ایام دور و دیرین ، دختری بود به نام گیسو که در سر هزار سودا داشت و در دل هزار آرزو. راویان اخبار و ناقلان اقوال و حکایت پردازان شیرین گفتار چنین آورده اند که روزی از روزها گیسو به قصد تغییر و تجدید دکوراسیون حجره ی محبوبش(وقتی که بهار بیاید و نه در زمستان) با والد و والده ی خود م کرد و آن ها نه گذاشتند و نه برداشتند،  با سرعت غیر قابل وصف به بازار رفته و از بین افرشه و امتعه ی نفیس آن دوران ، چند موردی را نشان کردند و دیگر روز گیسوی بیچاره را با خود برده تا مهر تأیید را بر انتخاب والدینش بزند. 

در کمتر از سه روز و سه شب والد و والده ی گیسو ، یک قالی زمردین از دیار طوس و دو چوب پرده که به مقیاس آن زمان هر کدام دو متر و هشتاد میشد خریدند و دو تکه آستر حریر اما نه از حریر های یمن بلکه از اجناس فاخری که در آن زمان بین سرزمین پارس و صین رد و بدل میشد ، خریدند. به لیست این مُشتَرَیات و مُقتَنَیات یک پایه ی چراغ که دو مصباح کم مصرف بر آن نصب میشد هم اضافه کنید. گویند که این نیز از اجناس فاخر بلاد صین آن زمان بود لیکن در صحت این روایت همچنان بین راویان اختلاف است اما در پارسی بودن دو مصباح کم مصرف همه متفق القول بودند و هستند. و اما برای پرده ی اتاق این صبیه ی نیک بخت، والده ی نازنینش که در ذوق هنری و انتخاب پارچه شهره ی تجار و بازرگانان راه ابریشم بود( و هنوز هم هست) دو تکه پرده ی نفیس که دست دوز خودش بود ، از صندوقچه ی امتعه ی گرانسنگش بیرون آورده و آن ها را برای نصب بر روی دریچه ی حجره ی دخترش که رو به حیاط بود آماده کرد. بر تمام این وقایع تخلیه ی حجره ی گیسو و تعمیر سقف و مکانهایی جزئی از دیوارها،  به همت والد نازنینش را هم اضافه کنید. بله دوستان تمام اینها در کمتر از سه روز به وقوع پیوست و وقتی که گیسو ی داستان از والده ی خود پیشنهاد تجدید رنگ سقف و دیوارها ی اتاق را شنید آه از نهادش برخاست و گفت : مادر عزیزم این کار را بگذارید برای بهار یا تابستان آینده من تاب زیستن در مطبخ را بیشتر از این ندارم. در آن روزها گیسو هر آنچه که برای حداقل زندگی کفایت میکرد در توبره ای گذاشته و به سان مرغی بی سر در جای جای خانه ی والدینش نقل مکان میکرد. روزها را در اتاق نشیمن و شب ها را در مطبخ سپری میکرد. چند روزی میشد که گیسوی جوان در آن زمان همت کرده بود تا صبح ها قبل از اذان بیدار شود اما با نقل مکان و زیستن و خفتنش در مطبخ این مهم دو چندان سخت و دشوار گشت. او هر روز به سان سربازی وفادار و وظیفه شناس قبل از ساعت چهار در تاریکی و ظلمات خانه بیدار میشد و چون مطبخ دیوار به دیوار اتاق خواب والدینش بود بسیار با مراعات و حذر جای خواب خود را مرتب میکرد و به اتاق نشیمن منتقلش میکرد و با دو چندان حذر و احتیاط دَرِ مطبخ را میبست چونان که نه نوری به بیرون مطبخ بگسلد و نه صدایی شنیده شود. تنها حسن زیستن در مطبخ آن بود که گیسو دیگر گرسنه نمیماند و برای آن دو سه ساعت اول صبح مجبور نبود گرسنگی و تشنگی بکشد و هر آن چه برای سیر کردن و مرتفع کردن سطح انرژیش لازم داشت در آن جا به وفور موجود بود. بله دوستان گیسوی حکایت ما برای چهار روز این گونه روزهایش را سپری کرد( هنوز هم معلوم نیست چقدر دیگه قراره این رویه ادامه داشته باشه)  بگذارید با بیتی شعر که راوی آن را از اشعار شیخ راز ، حافظ شیراز ، مشتق کرده این حکایت را ختم دهم.                   

ماجرای لیل و أصباح مرا پایان نیست/ هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام

 

معنی لغات : دکوراسیون: واژه ای فرنگی به معنی چیدمان داخلی/ افرشه: جمع فرش/ امتعه: جمع متاع: جنس ، کالا/ صین: همان چین امروزی/ مُشتَرَیات: وسایلی که خریده شده اند/ مُقتَنَیات: دارایی ، املاک ، اجناسی که صاحبشان شده ایم/ صبیه: دختر جوان/ گرانسنگ: قیمتی/ توبره: کیف ، ساک/ مطبخ: آشپزخانه/ بگسلد: در این جا به معنی گسیل کردن و بیرون رفتن نور از درز و سوراخ است/ أصباح: جمع مکسر صبح.

نتیجه ی اخلاقی: به عهده ی دانش آموز

 

پ.ن : هنوز به صبحانه خوردن در این وقت صبح عادت نکردم. گرسنه میشم ولی اشتهای غذا خوردن ندارم اینم یه چالش جدید برای من.

                                                                  

صبحی دگر از افق درآمد

بیاین یکم خاطره بازی کنیم.

How to propose a girl for marriage

  ,ی ,، ,مطبخ ,گیسو ,میکرد ,    ,در مطبخ ,در آن ,والده ی ,آن زمان

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ ماندگار دانلود آهنگ جدید رادیو جوان مادرم زمین سازه های چادری معرفی برترین سایت های سطح اینترنت فروشگاه زیست شناسی گالیکش نما شیشه ای ساختمان بزرگ کننده سینه باسن وبلاگ آژانس هواپیمایی اوج ماندگار | مجری خرید تور داخلی و خارجی